جدول جو
جدول جو

معنی ریسمان کار - جستجوی لغت در جدول جو

ریسمان کار
(نِ)
مطمار. فادن. شاقول. رشتۀ بنا. مطمر. رژه. امام. زیج (در بنایی). ریسمان بنایان و درودگران و گلکاران برای راست کردن کار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کارگر ساختمان که آن قسمت از کارهای ساختمانی را که سیمان در آن ها مصرف می شود، انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(بِ سَ دَ / دِ)
ریسمان باف، غزال، رسن تاب، (یادداشت مؤلف)، رجوع به ریسمان باف شود
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ دَ / دِ)
کسی که ریسمان می تابد. (ناظم الاطباء). غزال. (دهار). رجوع به ریسمان تاب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
رسن باز. دارباز. (آنندراج). بندباز. آنکه به روی طناب بازی می کند و می رقصد. (ناظم الاطباء) :
نغمه در محفل تماشایش
ریسمان باز تار طنبور است.
سعید اشرف (از آنندراج).
رجوع به رسن باز شود
لغت نامه دهخدا
کسی که سیمان را در ساختمان بکار برد، بنایی که دیوارها را سیمان کشد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
غزال. ریسمان باف. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریسمان باف شود
لغت نامه دهخدا
کسی که انجام دادن کاری را در برابر گرفتن پول معینی به عهده می گیرد، مقاطعه کار، کنتراتچی
فرهنگ فارسی معین
رسن تاب، ریسمان باف، ریسنده، نخ تاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد